Abstract:
دیدگاهها و نوشتههای موجود در خصوص توسعه راهبردها با بهرهگیری از سناریوسازی ، از سردرگمیهای عمیق و شکافی جدی رنج میبرد که این امر از کمبود تحقیق و توسعه نظری جامع و فقدان انسجام و توافق در خواستگاههای مختلف نظری در حوزه سناریوسازی ناشی میشود. این مقاله با پذیرش مزیتهای عملیاتی روششناسیهای موجود، به استفاده از روش سناریوسازی در مسیری معرفتیتر، و جامعتر میپردازد و ضمن ساماندهی این ویژگیها در الگویی دو لایهای، به پیوستگی ابعاد نظری و الزامات بنیادین سناریوسازی، به همراه گامهای عملیتر و شناخته شدهتر آن، توجه داشته و این مهم را به انجام میرساند. در این الگوی دو لایهای، علت کاویهای اثباتگرایانهی مرسوم در لایهی اول، با معنا کاویهای پساساختارگرا در لایهی دوم ترکیب میشود و ادعا دارد که با تلاشی نمادین و پیوسته، کمک میکند تا سازمان در شرایط عدم قطعیت، به کشف یا ساخت معانی و حقایق منظم از موضوع، نزدیکتر شود. این پژوهش، از روش و تکنیک دابین، بهره برده است و بر اساس این روششناسی با شیوهی استنادی تولید الگو را به انجام میرساند و همچنین پیشنهاداتی برای تایید و اثبات جنبههای مختلف و بلندمدت الگو ارایه میدهد. پژوهش حاضر، گرچه ماهیت مقدماتی دارد، اما با این نیت به انجام رسیده است که کاری برای درک نظری و تصدیق درستی آموزههای مربوط به پیوند پایدار راهبرد و تصمیمات راهبردی با سناریو از طریق پژوهش درست و منطقی و لایهای برای سازمان انجام دهد.
Machine summary:
ضمنا تعریفهای متعددی از واژهی الگوی نظری و «نظریه» وجود دارد که از میان آنها انتخاب کنیم، این پژوهش واژهی نظریه را آنچنانکه توسط برخی صاحبنظران تعریف شده است را بهکار خواهد گرفت: «نظریه به ما کمک میکند چیزی را که درعمل اتفاق میافتد را بفهمیم (توصیف کنیم، توضیح دهیم و برخی اوقات پیشبینی کنیم و بهکارگیریم )» [34] بنابراین، هدف پژوهش از توسعه الگویی نظری برای طرحریزی سناریو، این خواهد بود که به فهم، توصیف، توضیح و پیشبینی کردن و بهکارگیری آنچه در استفاده از طرحریزی سناریو پیش میآید، کمک کند.
پس بهکارگیری طرحریزی سناریویی در توسعه راهبرد پس از فهم مفهوم سناریوسازی<FootNote No="71" Text=" Scenario building"/> میسر است بنا به تلقی مرسوم، طرحریزی سناریو مشتمل بر نظامی یکپارچه و فراگیر برای ترسیم محیطی مربوط به آیندههای بدیل و استفاده از تحلیل محیطی بیرونی و درونی، با هدف یادگیری، اصلاح شیوه تفکر و ارزیابی و آزمون جهت سنجش تصمیمات اجرایی، تعیین راهبردها و سیاستها و جستجوی لوازم آنها است.
در این پژوهش، در لایهی دوم، یعنی لایهی معرفتی و معناکاوانه، واحدهایی در نظر گرفته شدند که در نگاه صاحبنظران جهانی ریشهها و عناصر اصلی سناریوسازی بودند: <رجوع شود به تصویر صفحه> واحد 1: داستان<FootNote No="86" Text=" story"/>)روایت<FootNote No="87" Text=" narrative"/> و سناریو <FootNote No="88" Text="scenarioes"/> و استعاره<FootNote No="89" Text="metaphors"/>) داستان بهعنوان واحد مرکزی الگو در لایه دوم انتخاب میگردد و میتوان گفت داستان یا سناریو در کل این دو لایه، نقش محوری دارد زیرا آنها رویکردی را در برنامهریزی شکل میدهند که در این الگو، کلیدی و محوری است.