Abstract:
چرایی عادیسازی سیاست چین در قبال آمریکا در دهه 1970، پرسشی اصلی پژوهش حاضر است. در پاسخ، نگارندگان این فرضیه را مورد راستی آزمایی قرار میدهند که «روی کار آمدن رهبران جدید با ادراکات متفاوت از رهبران نسل پیشین، متغیر اصلی در عادیسازی سیاستهای چین در قبال آمریکا بوده است». چین تحت رهبری مائو تسهدونگ طی دو دهه (1960-1950) علیرغم اتخاذ برنامههای اقتصادی و فرهنگی متعدد ازجمله «جهش بزرگ به جلو»، «راه رفتن با دو پا» «انقلاب فرهنگی» و غیره و همچنین اتخاذ راهبردهایی در سیاست خارجی نظیر «تکیه به یکطرف»، «مبارزه با دو مشت» و «ایده انقلاب جهانی»، نهتنها نتوانست کشور پرجمعیت چین را از فقر و انزوا نجات دهد، بلکه بیش از پیش منجر به فقیرتر شدن مردم و درخطر افتادن موجودیت کشور شد. همزمانی این شرایط با کنارهگیری و سپس مرگ مائو موجب شد تا جناح عملگرا به رهبری دنگ شیائوپینگ قدرت را در دست گیرند. رهبری جدید و همفکرانش، ادامه سیاستهای پیشین را برای مشروعیت حزب و بقای چین، بسیار پرمخاطره تشخیص دادند؛ بنابراین برنامه اصلاحات اقتصادی و لزوم یادگیری و بهرهگیری از فرصتهای بینالمللی که یکی از محورهای آن عادیسازی روابط با آمریکا بود، در دستور کار دولت قرار گرفت.
Why China's policy toward the United States normalized in the 1970s is a major question for this study. In response, the authors validate the hypothesis that "the emergence of new leaders with different perceptions of previous generations of leaders has been a major variable in normalizing China's policy toward the United States." China has been under Mao Zedong's leadership for two decades (1960-1950), despite numerous economic and cultural programs, including the Great Leap Forward, the Two-Legged Walk, the Cultural Revolution, and foreign policy strategies such as Relying on "one side", "fighting two fists" and "the idea of a world revolution" not only failed to save China's populous country from poverty and isolation, but also further impoverished the people and jeopardized the country's existence. Simultaneously, with Maho's resignation and death, the pragmatic faction led by Deng Xiaoping came to power. The new leadership and its allies saw the continuation of previous policies as very dangerous for the legitimacy of the party and the survival of China, so the economic reform program and the need to learn and take advantage of international opportunities, one of which was to normalize relations with the United States, were on the government's agenda. .
Machine summary:
محيط رواني يا چارچوب ادراکي رهبران همان طور که روزنا در پيش تئوري بيان کرده است کشورهايي نظير چين که داراي نظام سياسي بسته و غير دموکراتيک هستند، رهبران يا نخبگان قدرت همواره نقش اصلي در تصميمات سياست خارجي ايفا ميکنند و کمتر تحت تأثير افکار عمومي و گروه هاي 1 Bourgeois-Democratic Revolution 2 The people Republic of China 3 Chiang Kaishek ذينفوذ قرار دارند.
تمامي دانشجويان در خارج از کشور فراخوانده شد و به سياست انزواطلبي در نظام بين الملل روي آورد :٢٠٠٣ Zhao) 1 Permanent Revolution (٣٣٤ در متن سخنرانيهاي منتخب مائو، شاخص هايي نظير مبارزه عليه امپرياليسم ، ضديت با نظام سرمايه داري و انقلابي گري و صدور انقلاب از جمله کدهايي هستند که در جدول شماره (٣) ذيل مقولۀ تجديدنظرطلبي، ادراکات مائو در اين زمينه را نشان ميدهد: جدول شمارة (٣) مقوله کد يا شاخص واحد معنا يا معرف منبع ١.
(63 :1370 شاخص هايي نظير ضرورت توسعه و مدرنيزاسيون ، ضرورت يادگيري از جهان خارج و کسب فناوري از کشورهاي پيشرفته ، ضرورت کمک گرفتن از کشورهاي ديگر و خروج از انزواي بين المللي، درک شرايط جديد و پذيرش عقب افتادگي چين از ساير کشورها، عدم برچسب زني و ترد سرمايه داران ، توجه به اصول علمي توسعه اقتصادي و ضرورت رويکرد علمي ازجمله کدهايي هستند که در ذيل مقولۀ توسعه محوري، نگرش وي نسبت به برتري توسعه اقتصادي بر آرمان گرايي ايدئولوژيک را نشان ميدهد.