Abstract:
عشق نیرویی به عنوان موهبت الهی برای حرکت به سوی کمال در تمام آفریدههای خداوند است. ازاینرو در عرفان و تصوف که درونمایه آنها سیر معنوی به سوی کمال و تعالی است، جایگاه والا و بسامد بالایی دارد. در این تحقیق با روش مقایسهای و تحلیلی- توصیفی، چیستی و کارایی عشق متعالی و میانۀ آن با عقل در اندیشه سنایی و اقبال بررسی شده است. عشق متعالی در انسان که هدف سیرش غایت آفرینش است، از روح ملکوتی ناشی میشود و معیار شناختش حقیقت محض بودن و متعالی بودن متعلّقاش است. عشق متعالی در اندیشه سنایی کارکرد عرفانی محض دارد و در اندیشه اقبال، دو جنبۀ الهی و اجتماعی دارد که در عمق زندگی مادی و معنوی انسان جاری است و خودشناسی، خودشکوفایی و تعالی شخصیتی میآورد. عقل در نظر سنایی و اقبال جایگاه والا و عشق جایگاه والاتری دارد. به همین دلیل عشق در نظر هردو، سلطان وجود و عقل و عواطف انسانی است و عقل در مرتبه نازلتر بهعنوان شاگرد عشق توصیف میشود. کشف ماهیت و کارکردهای عشق متعالی و جایگاه آن نسبت به عقل از نظر آنان، مسئله تحقیق و کشف وجوه اشتراک و افتراق اندیشه آنان در این زمینه، هدف تحقیق است.
Love is a force as a divine gift, in all of God's creations, to move towards perfection. Therefore, it has a high status and high frequency in mysticism and Sufism whose content is the spiritual journey towards perfection and excellence. In this research, based on a comparative and analytical-descriptive method, the nature and efficiency of transcendent love and its relation with reason have been studied from the viewpoints of Sanai and Iqbal. The transcendent love, whose purpose is the ultimate end of creation, stems from the heavenly spirit, and the criterion for recognizing it is the pure truth and transcendence of its possessor. Transcendent love has a purely mystical function in Sanai’s thought but according to Iqbal it has two divine and social aspects which flows in the depth of human’s material and spiritual life and brings self-recognition, self-actualization and personal excellence. Wisdom has a high position in Sanai and Iqbal’s thoughts and love has a higher status. For this reason, love is considered, by both, to be the king of existence, intellect and human emotions; and intellect is described as a disciple of love in a lower order. Discovering the nature and functions of transcendent love and its status in relation to reason, from their point of view, is the subject of this research and it aims at discovering the commonalities and differences of their thought in this field of study.
Machine summary:
بررسی مقایسهای «عشق متعالی» در اندیشۀ سنایی و اقبال (چیستی، کارایی و تقابل آن با عقل) رضا رفعت 1 ابوالفضل تاجیک 2 زکریا فصیحی 3 چکیده عشق نیرویی به عنوان موهبت الهی برای حرکت به سوی کمال در تمام آفریدههای خداوند است.
در این تحقیق با روش مقایسهای و تحلیلی- توصیفی، چیستی و کارایی عشق متعالی و میانۀ آن با عقل در اندیشه سنایی و اقبال بررسی شده است.
عشق متعالی در اندیشه سنایی کارکرد عرفانی محض دارد و در اندیشه اقبال، دو جنبۀ الهی و اجتماعی دارد که در عمق زندگی مادی و معنوی انسان جاری است و خودشناسی، خودشکوفایی و تعالیِ شخصیتی میآورد.
سنایی عشق را تنها در مسیر تکامل معنوی و سلوک صوفیانه به کار میگیرد و انسان را نهیب بیدارباش میزند؛ اما اقبال در «نگاه عوام مردم، بیشتر شاعر اصلاحطلب است که در غوغای تهاجم فرهنگی غرب و استیلای سیاسی فرنگیان بر جوامع شرقی، علم آزادی و خودبیداری برداشت و بازگشت به اسلام را فریاد میزد».
ازاینرو سنایی به این کارکرد و انتخاب عقل نهتنها احترام میگذارد بلکه آن را شرط عاقلی میداند: در جـهـان دردی طـلـب، کـان عـشـق و سـوز جان بود پــس بــه جــان و دل بــخــر گــر عـاقـلـی، ارزان بـود (سنایی، 1388: 167) اما وقتی عشق انتخاب شد، سلطان وجود و احساس و عقل و عواطف انسان میشود.
در اندیشه سنایی غزنوی و اقبال لاهوری عقل جایگاه خود را دارد؛ اما این عشق متعالی است که اساس مکتب عرفانی آنان را تشکیل میدهد.