Abstract:
با پیشرفتهای اخیر علم پزشکی این مسئله آشکار شده است که بین کما و مرگ مغزی و زندگی نباتی تفاوت وجود دارد و هر یک از این حالتها با علائم مخصوص به خود مورد شناسایی قرار میگیرد و از طرفی یکی از مسائل مستحدثه فقهی است که امروزه بیشتر در پی زندگی ماشین و حوادث مختلف برای افراد اتفاق میافتد که تبعات ناگوار و غیرقابل جبرانی را هم برای خانوادهها و هم برای جامعه به بار میآورد که ابعاد مختلف حقوقی آن نیاز به تجربه و تحلیل دارد ارتباط این موضوع با مسائل فقهی- حقوقی و ربط وثیق آن با مباحث پزشکی، اقتصادی پیدایش جستاری کامل را فراروی پژوهشگران قرار داده است. هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی و تبیین فقهی، حقوقی و جزایی افراد دچار مرگ مغزی با تاکید بر رویهی قضایی دادگاهها میباشد. نتایج نشان داد که از آنجا که تعداد بیماران مرگ مغزی و بیماران در انتظار پیوند روبه افزایش است و یکی از جنبههای مهم اهداء اعضاء مسائل قانونی و شرعی است که فقهاء در صورت تایید وقوع مرگ مغزی آن را جایز دانستهاند تدوین استانداردهای پزشکی و قانونی در این رابطه ضروری است.
Machine summary:
و وقتي مغز از کار ميافتد ولي قلب در حال فعاليت است (چه به خودي خود و چه به وسيله دستگاه ) بدن قابليت تعلق روح به خود را دارا است و تا وقتي که قلب ميتپد چگونه ميتوان حکم به مرگ داد در حاليکه امروزه فعاليت بعضي از اعضاي ديگر انسان نيز به کمک دستگاه ادامه مييابد و شخص به زندگي عادي خود ادامه ميدهد و بعلاوه بر اساس اين ديدگاه مرگ و زندگي دست خداست لذا افراد دچار مرگ مغزي ممکن است به اذن خداوند کاملا بهبود يابند پس هنوز حيات دارند و چنانچه مواردي بوده است که فرد قبل از دفن و يا در قبر زنده شده است و همچنين بعيد نيست که روزي علم پيشرفت کند و بتواند بيمار مرگ مغزي را معالجه کند و با استفاده از اصل احتياط در دما و نفوس حق کشتن قطعي چنين فردي را نداريم و در مواردي که دليل مطلق و عامي نداريم که شامل مرگ مغزي شود چون در صدق حيات بر مرگ مغزي شک داريم استصحاب حيات را جاري ميکنيم و آثار حيات از جمله حرمت قطع اعضاي رئيسه را بار ميکنيم و شايد مهمترين دليلي که ميتوان به آن استناد کرد قضاوت عرف است زيرا مادامي که قلب انسان فعاليت ميکند عرفا زنده محسوب ميشود.