Abstract:
در بین موضوعات و مسائل مختلف فلسفی، کلامی و عرفانی، موضوع جبر و اختیار انسان از جمله موضوعاتی است که همواره از دیرباز مورد توجه ادیان و مذاهب گوناگون قرار گرفته است و در این موضوع فیلسوف و غیرفیلسوف شریکند این سؤال است که آیا اعمال و رفتاری که از انسان سر میزند یا آنچه که برای وی رخ میدهد همه در ید قدرت خود انسان است یا تحت تأثیر عوامل و نیروهای دیگری است. اعتقاد به اینکه انسان موجودی مختار است یا مجبور همواره در بینش اجتماعی انسان تأثیر گذاشته است و اهمیت آن تا بدانجاست که بزرگان و هنرمندان و صاحبدلانی چون عطّار با تمام بینش علمی و فهم ذوقی و شهودی خویش در پی پاسخ به این سؤال و دستیابی به جوابی درخور درخصوص مسألۀ جبر و اختیار آدمی بودهاند. عطار در مشرب کلامی، اشعری و نیز از زمرۀ صوفیه است. اما برخلاف اشعریها و صوفیهای که جبرگرای مطلق هستند، دیدگاههای متفاوتی را در خصوص جبر و اختیار مطرح نموده است. عطار جبر کلامی و نکوهیده و ناپسند را قبول ندارد و در موارد بسیاری مراد او از جبر، دیدگاه عارفانه و توصیف صفت جبار بودن حضرت حق و تشریح و توضیح رضایت بنده در مقابل حق و توحید افعالی است از این رو دیدگاه توحید افعالی عطار که یکی از مراتب توحیدی است سبب شباهت اندیشۀ وی با عقاید کلامی اشاعره شده است. نتایج این پژوهش که به شیوۀ کتابخانهای و روش توصیفی ـ تحلیلی و سندکاوی به دست آمده است نشان میدهد که عطار در عالم هستی بنابر اصل توحید فاعلی، تنها فاعل در عالم را حضرت حق میبیند و در بسیاری از اشعار وی به صراحت مسألۀ جبرگرایی با سلب هرگونه قدرت و اراده از انسان از منظر عرفانی مطرح میگردد.
Machine summary:
چرا که طبق آنچه که بيان شـد از نظـر عطـار، آنچـه کـه در عـالم بـه وقـوع ميپيوندد، مبتني بر طرح و پيرنگي از پيش طرح ريزي شده است که موجـودات ايـن عـالم همه مجري بيچون و چرا و مطلق آن هستند از اين رو همه چيز به سابقۀ ازل بستگي دارد و انجام و پايان کارها در ازل و آغاز مشخص شده است و از آن راه فراري نيست : هــر آن چيــزي کــه دي انــدر ازل رفــت فلــــک امــــروز آن را در عمــــل رفــــت (عطار، ١٣٨٨: ١٤٤) از اين رو فاعليت و اراده و قدرت الهـي در زنـدگي انسـان در تمـام ابعـاد، حـاکميتي مطلق و تغيير ناپذير است در حقيقت عطار با اين ديدگاه اصل «لا فاعل الا الله » را که تمامي امور و شئونات زندگي انسان را دربر ميگيرد با ايـن ديـدگاه انسـان در برابـر تمـامي افعـال خود منفعل و تنها وسيلۀ فعاليت حضرت حق است : هــر حکــم کــه کــرده انــد در اول کــار آگــاه شــوي در دم آخــر کــه چــه بــود (عطار، ١٣٨٦: ١٨٧) تا اينجا مشخص شد که کفر و ايمان ، هدايت و ضلالت ، طاعت و عصيان و تقريـب و طرد شده بنده از درگاه الهي با اختيار انسان ارتباطي ندارد و حکم ازلي و قضا و قـدر الهـي است : چـــون بـــه گـــيلان ازل پـــيش از گنـــاه از گنـــــاه آمـــــد گلـــــيم دل ســــــياه من به دست خـود سـپيدش چـون کـنم ؟ وز در تــــو نااميــــدش چــــون کــــنم ؟ (عطار،١٣٨٩: ٢٣٠) عطار براي حل اين مشکل در منظومۀ فکري خود «وظيفه گرايي» را مطـرح مـيکنـد.